یکشنبه ۲ دی ۱۴۰۳ - ۱۳:۵۶
۰ نفر

خاطره تلخ اسیدپاشی بر صورت پدر و سالها پرستاری دخترک از بابای مجروح و در نهایت شهادت نان‌آور خانه، کاری با دختر پاسدار شهید آیت الله رجبی کرده که هنوز هم بعد از حدود ۴ دهه نتوانسته به زندگی عادی خود برگردد. شهلا رجبی معروف سال‌ها در مزار شهدا برای زائران غذای نذری همراه با نوای نوحه توزیع می‌کند.

دختر شهید رجبی

همشهری آنلاین- سیده ام کلثوم موسوی: خاطره تلخ اسیدپاشی بر صورت پدر و سالها پرستاری دخترک از بابای مجروح و در نهایت شهادت نان‌آور خانه، کاری با دختر پاسدار شهید آیت الله رجبی کرده که هنوز هم بعد از حدود ۴ دهه نتوانسته به زندگی عادی خود برگردد. شهلا رجبی معروف به «خاله شهدا» و «خاله شهلا» سال‌ها در مزار شهدا برای زائران غذای نذری همراه با نوای نوحه توزیع می‌کند. در ادامه بخش هایی از صحبت‌های او را مرور می‌کنیم.

دختر شهیدی که برای پدرش مادری کرد

خاله شهلا و غریبی شهدا

در قطعه ۴۴ گلزار شهدای بهشت زهرا(س) صدای مداحی ما را سمت خود می کشاند. جلوتر که می‌رویم بانویی با یک باند پخش صدا بردوش می‌بینیم که از میان قبور شهدا عبور کرده و نوای مداحی پخش می‌کند. کنجکاو شده و سراغش می‌رویم. غم عجیبی در چشمانش موج می‌زند. با نگاه صمیمی‌اش برایمان اینطور توضیح می‌دهد: «من دختر شهید رجبی‌ام. پدرم ۳۲ سال پیش بعد از ۱۳ سال تحمل زخم سوختگی و درد، شهید شد و از همان موقع مزار بابا، پناه من شده! نمی‌توانم از بابا دل بکنم. بابا شده همه زندگی ام. حتی شرط ازدواجم هم این بود که بعد از ازدواج بابا را تنها نگذارم و به این کارم ادامه بدهم. همه خواستگارها پا پس کشیدند. الان هم که ۵۲ سال دارم مجرد هستم و خوشحالم کنار بابا هستم. تند به تند به اینجا می‌آییم و برای زائران با حقوق پدرم نذری می‌پزم و نوای مداخی پخش می‌کنم. اینجا همه مرا خاله شهلا صدا می‌زنند.» رجبی بغض می‌کند و سرش را پایین می‌اندازد تا اشک حلقه شده در چشمانش را نبینیم: «بعضی از شهدا غریب هستند و کسی را ندارند. مزارشان را شسته و گل و گلاب می‌ریزم. برایشان مداحی می‌گذارم تا احساس غریبی نکنند.»

دختر شهیدی که برای پدرش مادری کرد

پدری که قربانی کین منافقین شد

دختر شهید رجبی با افتخار از شجاعت پدرش تعریف می‌کند: «پدرم یک فعال انقلابی بود که بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، داوطلبانه پاسدار شد و برای تامین امنیت محله‌مان شبانه‌روز تلاش می‌کرد. سال ۵۸ بود که در شهرک ولیعصر نزدیک خانه‌مان، منافقین روی صورت و بدن پدرم اسید پاشیدن و او به شدت سوخت و مجروح شد. من آن روزها تنها ۸ سال داشته و ضرب روحی سنگینی به من وارد شد. همراه مادر پرستاری پدر را می‌کردم. به سختی تا کلاس چهارم ابتدایی ادامه داده و مجبور به ترک تحصیل شدم. به شدت به بابا وابسته بودم هر کاری کردند که ادامه تحصیل بدهم دلم نیامد بابا را تنها بگذارم. معلم ها با دانش آموزان به خانه ما ‌آمدند تا من را به مدرسه برگردانند اما من راضی نشدم. با وجود اینکه مامان و خواهر و برادرهایم در خانه بودند دوست داشتم خودم کنار بابا باشم. تا اینکه سال ۷۲ تن خسته پدر، زخم ها را تاب نیاورد و پرکشید. چند سال بعد از پدر، مادرم هم فوت کرد. برادران و تنها خواهرم هم سر زندگی خودشان رفتند. اما من این مسیر را انتخاب کردم و تا پایان عمر خودم را خادم‌الشهدا می‌دانم.»

دختر شهیدی که برای پدرش مادری کرد

دیدار دختر شهید با رهبر

خاله شهدا در ادامه با ذوق خاصی از خاطره دیدارش با رهبر انقلاب تعریف می کند: «دو سال پیش حضرت آقا صبح زود به مزار شهدا آمده بودند. از شوق دیدار آقا اشک می ریختم. از من پرسیدند خواسته ای داری؟ در جواب گفتم فقط سلامتی شما و دیگر هیچ چیز نمی خواهم. راستش حالا که بیشتر شب‌ها بی سر پناه در مزار شهدا می‌مانم و قیمه نذری پخش می کنم از مسئولان می خواهم اگر امکانش هست مکانی برای فعالیت هایم در مزار شهدا در اختیارم بگذارند.»

دختر شهیدی که برای پدرش مادری کرد

کد خبر 911069

برچسب‌ها

پر بیننده‌ترین اخبار زیر پوست شهر

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha